پارسي يار
شبکه اجتماعي پارسي زبانان [نسخه آزمايشي]
شبکه اجتماعي پارسي زبانان [نسخه آزمايشي]
RSS
پارسيان شيرين سخن
پارسيان شيرين سخن
پيام هاي برگزيده مجله پارسي نامه اتاق پيشنهادات پارسي نامه همه‌ي پيامهاي پارسي يار
پارسيان شيرين سخن
پارسيان شيرين سخناستان فارس / شيراز
پيام هاي برگزيده مجله پارسي نامه اتاق پيشنهادات پارسي نامه همه‌ي پيامهاي پارسي يار
برگزيدگان مجله در فروردين 1404
1 - در انتظار آفتاب
سي رتبه برگزيده بر اساس تعداد کل پيام در مجله
1 - آواي روستا
2 - « لنگرودي »
3 - *ابرار*
4 - ذره بين زنده
5 - * گل نرگس *
6 - تبسم بهار ♥
7 - قافيه باران
8 - خادمة الشهدا
9 - علي در کلبه درويشي
10 - محمد_عابديني
11 - ياسيدالکريم
12 - هما بانو
12 - * کميل *
13 - .:راشد خدايي:.
14 - *بنت فاطمه*اظهر
15 - گلهو قطعه اي ازبهشت
16 - انديشه نگار
17 - *زهرا.م
18 - مجنون الحسين ع
19 - *ميثم*
20 - ||عليرضا خان||
21 - شبستان نور
22 - * هاتف *
23 - در انتظار آفتاب
24 - «امير معظم»
25 - *قاصدك*
26 - ♥ ح. بالايي
27 - ساعت يك و نيم
27 - محمد جواد س
28 - شهريار کوچه ها
28 - مهسا خانوم
29 - ميراب عطش
30 - قلمدون
30 - *سحربانو*
+
روزي يکي از دوستان بهلول گفت: اي بهلول! من اگر انگور بخورم، آيا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسيد: اگر بعد از خوردن انگور در زير آفتاب دراز بکشم، آيا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسيد: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره اي بگذاريم و آن را زير نور آفتاب قرار دهيم و بعد از مدتي آن را بنوشيم حرام مي شود؟….
بهلول گفت: نگاه کن! من مقداري آب به صورت تو مي پاشم. آيا دردت مي آيد؟
گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداري خاک نرم بر گونه ات مي پاشم. آيا دردت مي آيد؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله اي گلي ساخت و آن را محکم بر پيشاني مرد زد - پارسيان شيرين سخن
مرد فريادي کشيد و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاري نکردم! اين گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نبايد احساس درد کني، اما من سرت را شکستم تا تو ديگر جرات نکني احکام خدا را بشکني - پارسيان شيرين سخن
:)) - رزگل
+
.
اگر يار مرا ديدى به خلوت / بگو اى بى وفاى بى مروت/
غمم دادى و غمخوارم نکردى / سر و کارت به فرداى قيامت . . .
+
.
آن مه که هِلال را به تارک بزند/
گه گاه براي من پيامک بزند/
يک ذرّه شبيه ماه من خواهد شد/
خورشيد اگر به چهره عينک بزند!
+
دلم از درد بي دردي گرفته/
دلم از هرچه دلسردي گرفته/
دلم از تو دلم از من و از ما/
دلم از اينهمه غوغا گرفته .
+
ما شقايق هاي باران خورده ايم / سيلي نا حق فراوان خورده ايم/
ساقه احساسمان خشکيده است / زخم ها از باد و طوفان خورده ايم.....اره دي
.
+
گريه کن
در اين شب هاي قدر
آب تنت را شستشو ميدهد و اشک روحت را . . .
.
.
.
الهي آن شب که همه قرآن به سر مي کنند ما را توفيق بده قرآن را به دل کنيم . . .
.
.
.
چه شب است يا رب امشب که شکسته قلب ياران
چه شبى که فيض و رحمت، رسد از خدا چو باران
چه شبى که تا سحرگاه ، زفرشتگان «الله»
برکات آسمانى، برسد به جان نثاران . . .سلام به همگي دوستان
^ 90/6/1
+
.
شب قدر، لاله‌اي شکفته در کوير شبهاي عادي سال است.
آي فقيران غني، کجاييد که شبهاي قدر آمده است؟!
^ 90/6/1
+
تا که بوديم ، نبوديم کسي / کشت ما را غم بي هم نفسي/
تا که خفتيم همه بيدار شدند / تا که مرديم همگي يار شدند/
قدر آن شيشه بدانيد که هست / نه در آن لحظه که افتاد و شکست . . .
^ 90/6/1
+
.
.
مهرباني نقش هر نقاش نيست / هر که نقشي را کشيد نقاش نيست
نقش را نقاش معنا ميدهد / مهرباني نقش يار است حيف که يار نقاش نيست
^ 90/6/1
+
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند / و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند/
چه مبارک سحري بود و چه فرخنده شبي / آن شب قدر که اين تازه براتم دادند . .
^ 90/6/1
+
از قلبم پرسيدم فرق عشق و دوستي چيه؟
قلبم جواب داد: کار من تامين خون بدنه
سوالاي چرت و پرت از من نپرس !
+
عمريست که با سادگي ام خو دارم / درويش صفت نغمه ي يا هو دارم
اي عشق بيا مشتري جانم باش / در سينه دلي به شرط چاقو دارم !
+
نه نيمه ي خالي ليوان را نگاه کن و نه به نيمه ي پُرش قانع باش
پس شير آبي پيدا کن و ليوانت را لبريز از آب زلال عشق کن . . .
.
▌► | ► | ◄